
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه سلسله مباحث اخلاق خود که در محل بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار گردید فرمودند: اخلاق وقتی صبغهٴ علمی پیدا کرد بدون مبادی علمی راه صحیحی نخواهد داشت.
ایشان با ذکر این نکته که قرآن کریم اصرار بر مطالعه عمیق دارد گفتند: این اصرار در سه ضلع است یکی اینکه ما را وادار میکند که درباره جهان خوب بیندیشیم یکی اینکه ما را وادار میکند درباره قرآن خوب بیندیشیم یکی هم ما را وادار میکند درباره انسان خوب فکر بکنیم و هدف از این سه ضلع هم آن است که از نظم عالَم به نظم عالَمآفرین پی ببریم از نظم قرآن کریم به آن ناظمِ مدبّر و نازلکننده قرآن پی ببریم و از نظم درونیِ خودمان هم به آفریننده خودمان پی ببریم.
استاد بزرگ اخلاق با بیان این مطلب که قرآن کریم هم نظم عالَم را خوب تبیین کرد هم نظم خود ما را، فرمودند: ما میتوانیم از دو راه نظم جهان و نظم درونی خودمان را بفهمیم یکی مطالعه بیرونی, جهانبینی [یعنی دیدن جهان] یا روانشناسی, یکی هم مراجعه به آیات قرآن کریم که آیات قرآن کریم چگونه جهان را تبیین میکند چگونه انسان را تفسیر میکند.
ایشان ادامه دادند: این قرآن کریم به منزله دفترچه راهنماست اگر کسی چیزی را تولید کرد یک دفترچه راهنما تنظیم میکند که معرفی کند این مصنوع چیست و چگونه از آن بهرهبرداری کنیم خدا جهان را ساخت, انسان را هم آفرید, یک دفترچه راهنمایی هم به نام قرآن فرستاد که بگوید این جهان چیست و چگونه از آن بهرهبرداری کنید, این انسان چیست و چگونه این را به کار ببرید.
ایشان با ذکر این نکته قرآنی که در قرآن کریم هیچ اختلافی نیست، گفتند: این کتابی را که بیش از بیست سال به تدریج نازل شده است در شرایط گوناگون جنگ و صلح, گرانی و ارزانی, قطحی و کمیابی و پریابی, تَرسالی و خشکسالی, در سفر و حضر, در قبل از هجرت و بعد از هجرت نازل شد میبینید این کتاب یکدست است هیچ اختلافی بین مضامینش نیست و اگر غیر خدا این کار را میکرد حتماً اختلافی بود کسانی که با کتب علمی مأنوساند مستحضرند غالب حکما, فقها, فلاسفه, متکلّمین, عرفا میبینید در طیّ چند کتاب, چند گونه حرف میزنند به اشتباه قبلیشان پی میبرند بعد اصلاح میکنند یا مطلب جدیدی برایشان کشف میشود که قبلاً نمیدانستند اما درباره قرآن کریم نه سخن از سهو و نسیان است ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾[۱] نه سخن از کشف جدید است چون او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾[۲] است ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾[۳] بنابراین هیچ اختلافی از این جهت در قرآن کریم نیست عمده درباره انسان است که انسان را طرزی آفرید که هیچ اختلافی در این هویّت انسانی نیست
آیت الله جوادی آملی بیان داشتند: این جریان تفکیک قوا که ما یک قوّه مقنّنه داریم یک قوّه مجریه داریم یک قوّه قضائیه داریم این بیارتباط با ساختار درونی انسان نیست شاید آن بزرگوارانی که این تفکیک قوا را بررسی کردند از خود انسان گرفتند انسان عقلی دارد که قانونگذاری میکند بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۴] هم میفهمد چه چیزی حق است چه چیزی باطل, چه چیزی صدق است چه چیزی کذب, چه چیزی خیر است چه چیزی شر, چه چیزی حسن است چه چیزی قبیح اینها را میفهمد مطابق این مبادی, قانون تصویب میکند وقتی تصویب کرد یک سلسله نیروهایی هستند که باید قانون مصوّب عقل را اجرا کنند یک سلسله قوایی هستند که نظارت میکنند اجرائیات را با مصوّبات تطبیق میکنند میبینند این قوای اجرایی که دارد این کار را انجام میدهد مطابق آن قانون مصوّب عقل است یا نه, اگر بود آن را مدح و ثنا میکنند و اگر نبود ـ چه اینکه غالباً هم نیست ـ او را ملامت میکنند آن قوّه مقنّنه حق و باطل را تشخیص میدهد به برکت راهنمایی وحی انبیا آمدند «یثیروا لهم دفائن العقول»[۵] این دفینهها را این گنجینهها را انبیا شکوفا کردند و این فتیله چراغ هدایت درون را بالا کشیدند اثاره کردند ثوره دادند انقلابی در درون ایجاد کردند تا عقل بفهمد وقتی عقل به برکت وحی فهمید, مصوّباتی دارد آنگاه اعضا و جوارح اجرا میکنند قوّه دیگری در درون ما هست که این تطبیق میکند اجرای قوّه مجریه را با تصویب قوّه مقنّنه اگر بد بود چه اینکه غالباً هم انسانها تبهکار در میآیند ملامت میکند که نفس لوّامه از همین جاست اگر خوب بود که خوشحال میشود نفس مطمئنّه است و امثال ذلک. این نفس لوّامه که آدم را ملامت میکند در درون ما قاضی خوبی است اگر کسی خلاف کرد رانتخواری کرد اختلاس کرد رشوه داد رشوه گرفت و آن را به صورت قانون در آورد دیگران را ساکت کرد ولی وقتی شب منزل رفت میبیند در درون او غوغاست او را دارد ملامت میکند اینکه او را ملامت میکند قوّهای است به نام دستگاه قضا در درون انسان ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ﴾[۶] این نفس لوّامه همان است که آدم را ملامت میکند اگر این شخص تبهکار مبتلای به اختلاس و رانت، سوابق طولانی در این کار داشته باشد کم کم این نفس لوّامه را هم رشوه میدهد آن را هم خاموش میکند این همان است که قرآن کریم فرمود: ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[۷] این نفسی که از فجور و تقوا باخبر است از سایر مسائل آگاه است میخواهد هدایت کند این شخص حرف او را گوش نمیدهد با اغراض و غرایز این قوّه الهی را دفن میکند دسیسه میکند تدسیس دارد و تدسیه,
حضرت آیت الله جوادی آملی در پایان این بخش از فرمایشاتشان گفتند: اصرار قرآن کریم بر مطالعه این ابعاد سهگانه یعنی جهان, قرآن, انسان ، برای همین است که اینها برای ما ضروریترین معرفتاند اینها که روشن بشوند بقیه برای ما حل است ما مشکل جدّی نخواهیم داشت سایر مشتبهات را با این معلومات حل میکنیم اخلاق عهدهدار این کار است به ما گفتند که متخلّق بشوید به خُلق الهی, خُلق الهی راه و رسمش این است.
ایشان در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه در آستانه محرم سالار شهیدان(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) هستیم گفتند: البته اشک و مصیبت و ناله و نوحه همه اینها عبادت است اما اساس کار این است که خطبههای نورانی آن حضرت, خطابههای نورانی حضرت, حکومت اموی, حکومت مروانی خوب تبیین بشود خطبههای نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) خوب تبیین بشود.
آیت الله جوادی آملی با بیان اینکه امام حسین(ع) از مدینه به قصد عمره به مکه رفتند نه به قصد حج تمتّع تا بگوییم این حج را تبدیل به عمره کرده، گفتند: امام حسین علیه السلام از همان اول قصد داشت که عرفات و مشعر و منا نرود از همان اول قصد داشت که حج تمتّع نداشته باشد چون یک کار جهانی داشت و عنایت کرد که حرف، وقتی به جهان میرسد که از کنار کعبه باشد چه اینکه رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) هم همین طور بود از کنار کعبه حرفش به عالَم رسید وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) هم که ظهور کند به دیوار کعبه تکیه میدهد «أنا بقیّه الله» را به عنوان نغمه ملکوتی به گوش همه میرساند[۸]
ایشان افزودند: وجود مبارک سالار شهیدان موقعیّت خودش را حکومت خاندان بنیهاشم را حکومت نبوی و علوی را بازگو کرد حکومت ننگین اموی و مروانی را بازگو کرد و کلّ عالَم را با این وضع متوجّه کرد یعنی قبل از جریان کربلا چنین حادثهای اتفاق نیفتاد گرچه آنها مثل وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) میتوانستند ولی شرایط حاضر نبود برنامهها حاضر نبود امکانات نبود تنها کسی که برنامه او همین قیام جانانه بود وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) بود بعداً هم که الی یوم القیامه کسی مانند حسین بن علی نخواهد آمد میبینید هیچ چیزی در اختیار حضرت نبود که فدای دین نکند اول و وسط و آخر هم سخن از دین و توحید بود هیچ سخن از این نبود که حالا که عزیز است و با آن جلال و شکوه در مدینه زندگی میکند یک نحو سخن بگوید الآن که افتاده در قتلگاه طور دیگر حرف بزند یا رفته در منزل خولی طور دیگر قرآن بخواند این طور نبود بچههای او هم همین طور بودند وقتی هم در آخرین وداع سفارش میکند میفرماید شکایت نکنید, حرفی که از عظمت شما بکاهد نگویید[۹] خب این حرفها را حالا ما بیاییم به علمگردانی تبدیل بکنیم آن ناله کردنها, زنجیر زدنها, سینه زدنها, پابرهنه رفتنها, سر و سینه زدنها همهاش عبادت است اما این آهن سنگین را بلند بکنیم برای چه بلند بکنیم این نه در قرآن است نه در روایت است غرض آن است که این عزاداریها را خیلی دقیق, خیلی اریق, خیلی عمیق بررسی کنیم
مفسر بزرگ قران کریم گفتند: اگر سخنرانی در حدّی باشد که عقلانیّت جامعه را بالا ببرد رشد فکری به جامعه عطا کند انقلاب علمی و عملی در درون مستمعینش ایجاد کند این خطیب این سخنران این گوینده این واعظ جزء وارثان پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) است چون میراث پیغمبر در سخنان او مشهود است انبیا آمدند که دلها را شیار کنند و در زمینه دلهای شیارشده حرف جدیدی هم غرس کنند زرع کنند و اگر این دلها شیار بشود آن شکوفههای خود آن نهالهای خود آن بذرهای خود را هم به خوبی میرویاند و این اشکها هم باعث میشود که آن بذرها نموّ بیشتری پیدا کند
آیت الله جوادی آملی با بیان اینکه انبیا آمدند جامعه را به عقلانیّتشان برسانند ، فرمودند: ممکن است همین واژه عقلانیّت را دیگران هم به کار ببرند اما آنها عقلی حرف میزنند ولی حسّی فکر میکنند عقلانیّت آنها عقلانیّت تجربی است تجربه، کَف دانش است ما از علم تجربی پایینتر دیگر نداریم.
ایشان با ذکر اینکه ما از علم حسّی تجربی پایینتر علمی نداریم برای اینکه یقین و برهان در آن نیست هر چند کارکرد عملیاش زیاد است و مشکلات روز با آن حل میشود گفتند: خیلیها ممکن است که عقلانی حرف بزنند ولی حسّی فکر کنند این عقل نیست عقل آن است که از تجریدیّات سخن بگوید عقل آن است که یک امر غیر حسّی را بتواند بفهمد غیر مادّی را بتواند بفهمد عقل آن است که ازل را بفهمد ابد را بفهمد ما یک موجود ابدی هستیم از ازل خبر نداریم ولی ابدیّت ما را قرآن به خوبی روشن کرده است که انسان موجودی نیست که یک میلیارد یا دو میلیارد یا میلیارد میلیارد سال بماند این دیگر ابد است ما به جایی میرسیم که سال و ماه برنمیدارد الآن میشود برای کُره زمین برای راه شیری زمان مشخص کرد که اینها چند میلیون سال یا چند میلیارد سال است اما نمیشود سؤال کرد که قضیه دو دوتا چهارتا چند سالش است این سال و ماه برنمیدارد این نه متزمّن است نه متمکّن نه در زمان جا دارد نه در مکان میگنجد جان ما, روح ما, ملکات نفسانی ما, اخلاقیات ما ابدی است بهشت سال و ماه ندارد که ما یک میلیارد سال, دو میلیارد سال, صد میلیارد سال, هزار میلیارد سال در بهشت باشیم ماییم و ابدیّت، این ابدیّت را عقل میفهمد این عقل را انبیا آمدند شکوفا کردند هم مبانیاش را هم منابعش را هم آثارش را بازگو کردند و اگر دین میگوید جامعه باید عقلانی باشد با اینکه دیگران دم از عقلانیّت میزنند خیلی فرق است دین، عقلانی حرف میزند عقلانی فکر میکند آنها عقلانی حرف میزنند حسّی فکر میکنند آنها حس و تجربه را عقل میدانند.
ایشان در ادامه به شرح نامه ۴۵ حضرت امیر به عثمان بن حنیف پرداختند.
[۱] . سورهٴ مریم, آیهٴ ۶۴٫
[۲] . سورهٴ بقره, آیهٴ ۲۹٫
[۳] . سورهٴ ملک, آیهٴ ۱۹٫
[۴] . سورهٴ شمس, آیهٴ ۸٫
[۵] . نهجالبلاغه, خطبهٴ ۱٫
[۶] . سورهٴ قیامت, آیات ۱ و ۲٫
[۷] . سورهٴ شمس, آیهٴ ۱۰٫
[۸] . کمالالدین (شیخ صدوق), ج۱, ص۳۳۱٫
[۹] . موسوعه کلمات الامام الحسین(علیه السلام), ص۵۹۲٫
|