میزنم دم ز علمدار رشید حرم عشق ، شَه باکرم عشق ، مه محترم عشق ، صفای قدم عشق
همان یار که گشته صنم عشق ، چکد از لب او بر لب پیمان نم عشق ، همان یار که باشد سر دوشش علم عشق
نگار دل زارم ، صفابخش مزارم که جز عشق رخش بر دل خسته ندارم
قرارم ، بهارم ، شعارم ، همه دار و ندارم که باشد به شب اول قبرم به کنارم
دلم عاشق رویش ، شدم بنده ی کویش ، دلم بسته به مویش ، قدح نوش سبویش ، شتابان دل زارم همه شب جانب کویش
چنان برگ خزانیست روان در دل جویش
تدارم به خدا جز هوس دیدن رویش ، مرا کشته به ولله علی واری خویش
ابوالفضل امیرم … امیر بی نظیرم … صفابخش ضمیرم… که جز عشق رخش بر دل خسته نپذیرم